جدول جو
جدول جو

معنی غمزه گل - جستجوی لغت در جدول جو

غمزه گل
(غَ زَ / زِ یِ گُ)
کنایه از شکفتن گل. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مه گل
تصویر مه گل
(دخترانه)
ماه گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غمزه زن
تصویر غمزه زن
غمزه زننده،، غمزه کننده، ویژگی کسی که از روی ناز و کرشمه مژه بر هم می زند
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زِ گُ)
گل تازه. گل نوشکفته:
از تازه گل لاله که در باغ بخندد
در باغ نکوتر نگری چشم شود آل.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 219).
جامه ای بفکن و برگرد بپیرامن جوی
هر کجا تازه گلی یابی از مهر ببوی.
منوچهری.
فتنه شدن بر گیاه خشک نه مردی است
خاصه بوقتی که تازه گل ببر آید.
خاقانی.
رخی چون تازه گلهای دلاویز
گلاب از شرم آن گلها عرق ریز.
نظامی.
، مجازاً محبوب و معشوق را گویند:
آن تازه گل ما را هنگام وداع آمد
زآن پیش که بگذارد گلزار، نگه دارش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
کرشمه نما و شوخ چشم. (ناظم الاطباء). آنکه غمزه زند. غمزه زننده. غمزه کننده. رجوع به غمزه شود:
زین پس وشاقان چمن نوخط شوند و غمزه زن
طوق خط و چاه ذقن پرمشک سارا داشته.
خاقانی.
شب مهتاب چون شب تاری
قصد خورشید غمزه زن کردی.
خاقانی.
پیش که غمزه زن شود چشم ستارۀ سحر
بر صدف فلک رسان خندۀ جام گوهری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ یِ گُ)
نوعی از ظروف که در آن درخت گلهامی نشانند که به هندی کوندی خوانند. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تازه گل
تصویر تازه گل
گل تازه گل نو شکفته، محبوب نوجوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمزه زن
تصویر غمزه زن
آنکه غمزه زند کسی که به چشم و ابرو اشاره کند
فرهنگ لغت هوشیار
نخستین کاه گلی که به خانه های چوبی زنند
فرهنگ گویش مازندرانی